مثل همیشه
گفتگو یک مهارت است. ما نداریم. می گویم ما چون گفتگو با من و یکی دیگر (آن یکی دیگر می تواند یک من دیگر باشد) موجود می شود. «گفتن» اش را هر دو نفری بلدند، هر کدام به راه و رسم خود. اشکال در «شنیدن» مستتر در کلمه است. ما انگار به پوشش علاقه فراوان داریم و برداشتن حریم ها را نمی پسندیم؛ مثلا از روی مفهوم مستتر شنیدن(کاش این توضیح واضح بر من واجب نبود و خواننده، معتمد نویسنده بود!).
و خب معنای شنیدن هم عمیقا مورد اختلاف است. معمولا شنیدن را آن عمل بی اختیار گوش می دانند که هر صدای خواسته و ناخواسته ای را دریافت می کند تا مغز دسته بندیشان کند و به بلندترها هشداری به اعضای پیکرش بفرستد که «خودتان را جمع و جپر کنید!» و باقی را پیام نرسیده بینگارد. در چنین برداشتی از شنیدن پرده برداشته،من یک سخنرانی دارم و تو یکی دیگر که پیوسته با آنتراکت آغشته به نویز صدای دیگری بیانش می کنیم.
شنیدن اما می تواند دریافت اختیاری صدا باشد و تجزیه و تحلیلی پیچیده تر از دسته بندی شدت را نصیب صدا کند. در این صورت ما نمی توانیم حرف پیوسته از قبل آماده شده ای داشته باشیم و مثلا زیرنویس های نگذاشته یادداشت هامان یا تحریکات منتهی به تولید گفتنی مان یا هر آن چیز از پیش چسبیده به حرفمان را جهت تکمیلش منظور کنیم تا طول حضور صدای مقابل یا پایان یافتن ذخیره محتواییمان، هر کدام که زودتر رسید! متاسفانه گفتگو شبیه مسابقات ورزشی بی رکورد دو سویه است و ما، ناچار از تولید محتوای نو، برای هر لحظه مان، متناسب با حریف. اگر خواننده، آن قدر برای نویسنده شعور قائل بود که کلمات مصرفی او را اندیشیده فرض کند و آن قدر برای نویسنده احترام قائل بود که به این کلمات بیاندیشد، من هم نمی گفتم که در فرهنگ واژگان رو به روی کلمه حریف خیلی چیزها می نویسند، از جمله رفیق و یار و هم پیاله.
کلمات کلیدی : اضافات
» نظر